ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

خانه دوست کجاست؟

الهی... من نه آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر بازنگردد، نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم، چو گدا بر سر راهی... کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی بازکن در که جز این خانه مرا نیست پناهی ...
16 خرداد 1391

پدر روزت مبارک!!!!!

پروردگارا: نه میتوانم موهایش را که در راه عزت من سفید شد، سیاه کنم و نه برای دستهای پینه بسته اش که ثمره تلاش برای افتخار من است، مرهمی دارم . پس توفیقم ده که هر لحظه شکر گزارش باشم و ثانیه های عمرم را در عصای دست بودنش بگذرانم.   پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم. (از طرف سمیرا)   ...
15 خرداد 1391

تقدیم به همسرم!!!!!!!

  همسرعزیزم: امسال تو براي اولين بار نام پر معناي پدر را به دوش ميكشي! ميدانم پدر بودن با همه سختي هايش شيرين است و تو شادمان از اين نام كه خداوند لطف داشته و به تو تعلق داده............بعد از اين ميتواني درك كني پدرانمان چه خون دلها خوردند تا ما روزي پدر يا مادر شويم.... پدر بودن شايسته ي توست . تويي كه در سخت ترين شرايط رهايم نكردي و در دردناكترين لحظات كنارم بودي!!!!برايت آرزو ميكنم هميشه سايه ي مهرباني ات بر سر من و هديه آسمانيمان باشد! و اميدوارم در كنار تو پدر ;من هم لايق مادر بودن باشم! مادري از جنس واقعي بهشت.......   در گذر ايام و دنيايي كه هيچ چیزش اتفاقي نيست خداوند تو را به من هديه كرد. كنا...
15 خرداد 1391

دلم تنگ است!!!!!!

سلاااااااااااااااام بابای عزیزم بابایی دیدی چقدر دلتنگ بودم چه قدر دلگیر بودم .........از خودم ........از همه................................... بابایی می دانی چقدر حرف برای گفتن داشتم ودارم.....................همه ی انها درسینه من حبس شده اند........تا شاید پنجشنبه همه را برایت بگویم دلم میخواهد کسی نباشد...........فقط من باشم وخودت......................من باشم وتو ...........تا بدون خجالت با صدای بلند صدایت کنم..................تا مزارت را تنگ در اغوش بگیرم.................... اسمان شهرمان هم ابری بود اما بارانی نبارید.......................باران هم با من همصدا نشد.................... کاش باران ببارد.............. تا ...
15 خرداد 1391

تقدیم به پدر!!!!!!!روحت شاد و دلت آرام!!!!

  چند صباحی است از رفتن غمگینانه ات میگذرد ولی یاد و خاطراتت همیشه و هر لحظه زنده و جاودانه است رفتی و بسیاری ای کاش ها و حسرت ها را مهمان خانه دلهایمان ساختی ای کاش شوق دیدار نوه ات را در چشمانت می دیدیم ای کاش اولین زمزه های مسلمانی را تو در گوش ترنمت نجوا میکردی ای کاش بودی و صدایش میکردی و در اغوشش میکشیدی خدایا دلم میگیرد چرا ترنم من از نعمت بزرگی همچون او محروم شد چرا و هزاران چرای دیگر .................... می دانم غم نبودت را تسلایی نیست ولی هر لحظه که ترنمت لحظه ای می افریند و شادی را در خانه می پراکند عطر حضور تو خانه را پر میکند گویی خود خودت هستی که می آیی و پرده های غ...
15 خرداد 1391

تقدیم به بابای مهربونم!!!!!!بابایی روزت مبارک!!!!!

  كودكي ، دختركي ، موقع خواب سخت پاپيچ پدر بود و از او مي پرسيد : زندگي چيست ؟ پدرش از سر بي صبري گفت : زندگي يعني عشق دخترك با سر پرشوري گفت : عشق را معني كن ! پدرش داد جواب : بوسه ي گرم تو بر گونه ي من دخترك خنده برآورد ز شوق گونه هاي پدرش را بوسيد زان سپس گفت : پدر … عشق اگر بوسه بود … بوسه هايم همه تقديم تو باد !!!     ...
15 خرداد 1391

جشن تولد 8 ماهگی و شیطنت های وروجک من!!!!!!

خداوندا :  گل زیبایم را به دستان پر مهر تو میسپارم تا بهتر از من آنگونه که شایسته وجود شکننده اش است از او نگهداری کنی... و من را وسیله ای قرار دهی تا بتوانم دخترکم را از گزند بلاهای کوچک و بزرگی که در انتظارش هست در امان دارم...     تولد اول :خونه مادر جون: من اینطوری پریدم وسط جشن تولد!!!!!!!! آخ جون...همه اینها مال منه؟؟؟؟؟ الان که مودب نشستم ازم عکس بگیرید!!!!!!! یادتون باشه از اون همه خوراکی سهم من فقط همین شد!!!!!!   من هم باهاتون قهرم!!!!!!! بزارید یکم فکر کنم!!!!!! ...
9 خرداد 1391

زندگیم با بودنت درست مثل بهشته!!!!!!!!!!!!!

در وصف حس قشنگ مادرانه بسیار گفتند و بسیار گفتیم و بسیار شنیدیم....اما همه اینها نمی تونه بشه قد یک ثانیه بوییدن و یک لحظه لمس کردن موجودی فرشته سان که وجودش به وجودت بسته باشد....میگن تاثیر اولین خاطره ها همیشه ماندگار تره....مخصوصا وقتی طعم شیرینش حسابی به کام آدم نشسته باشه...مثل تاثیر اولین نگاه مستقیم دخملک تو صورتم که عین جادو سحرم کرد...هنوز هم با هر کار تازه اش اشک توی چشمام جمع میشه ....شایدم دل نازک تر شدم از اون روزها...از تاثیر ذوب نگاهش.....از حضور یک موجود بند انگشتی و پری سان که بشه به وسعت قلب و روحت... زمان چه قدر زود میگذره!!!!این جمله را شاید بارها و بارها از دهان این و اون شنیده باشیم.....و یا به زبون آورده باشیم....
8 خرداد 1391

8 ماه عاشقی!!!!!!!!

نمی دونم کی و کجا و در حق چه کسی چه کار خوبی انجام دادم که خدا یادش موند و من را لایق این همه خوشبختی دونست....که یه روزی یه فرشته آسمونی فرستاد روی زمین تا شیرینی همه لحظات من بشه.... ترنم عزیزم الان 8 ماهه که لحظه به لحظه کنارمی... دوستت دارم نازنینم و از خدا می خوام هیچ وقت تنهات نزاره وقتی خدا رو داری همه چی داری... خدایا هزاران بار ازت ممنونم که ترنم را به ما دادی....خودت حافظش باش.... 8ماهگیت مبارک عزیزکم... ...
8 خرداد 1391

مادرانه ای نو!!!!!

  حس میکنم..... خیلی وقت است اما... این روزها هر بار تو را میبینم حسم قوی تر و افکارم پررنگ تر می شودددد تا قبل از این مادری بودم که مادرانه هایم را به پایت می ریختم.... شاید رفتار تو متحولم کرد....فهمت....درکت....عکس العملت... بزرگ شدی دخترم .... دیگر آن کوچکی که با هر صدایی میترسید نیستی....می ترسی اما می خواهی بدانی صدا از کجا بود....؟! دختر کوچولوی من....حالا قبل از هر شیطنتی سرت را می چرخانی و من را پیدا میکنی...لبخندم را می خواهی برای ادامه دادن... و این ها برای من نشانه است...نمی دانم می توانم بیان کنم یا نه اینها برای من دلیلی محکم است که... به آ...
8 خرداد 1391